جامعه‌ی ایرانیان آفریقائی‌تبار: ماورای چهره‌ی سیاه حاجی فیروز، برده داری و موسیقی بندری

این مقاله در سال ۲۰۱۲ به زبان انگلیسی به چاپ رسید و در سال ۲۰۱۹ توسط مرودین توماس‌زاده به زبان فارسی ترجمه شد.

For English, please click here.

یکی از دوستانم دو روایت از سفر اخیرش به ایران را با من در میان گذاشت، موضوع روایت او نژاد و رنگ‌پوست در زمینه ایرانی بود. در تخت جمشید (پرسپولیس) واقع در جنوب ایران، چهره‌های تیره‌تر را بیشتر از مناطق شمالی ایران می‌بینیم. او و دوستان تهرانی‌اش در سفر به تخت جمشید با گروهی از دانش‌آموزان برخورد می‌کنند که با فریادزدن «هِلو» و دیگر عبارات رایج انگلیسی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردند. معلم دانش‌آموزان با انگلیسی دست و پا شکسته از آن‌ها پرسیده بود که از کجا آمده‌اند؟ دانش‌آموزان پس از این‌که فهمیده بودند این توریست‌های پوست‌روشن (از جمله شخص مو قرمزی که در میان آن‌ها بود) ایرانی هستند و نه اروپایی؛ بسیار متحیر شدند. در میان همین ایرانی‌ها هم آن دانش‌آموزانی که پوست تیره‌تری نسبت به تهرانی‌ها داشتند، به تصور کسی که از تهران می‌آمد، می‌توانست خارجی یا حتی «افغان» باشد.

img_23631

روایت دوم از تهران بود. دوست من به همراه یکی از اقوامش در حال پیاده‌روی در یکی از خیابآن‌های شلوغ تهران بودند که ناگاه مردی با پوست تیره می‌بینند. آن‌که همراه دوست من بوده، اصرار می‌کند که او یک خارجی و آفریقایی‌تبار است، اما وقتی دید که او فارسی را بسیار روان صحبت می‌کند، پذیرفت که او ایرانی است.

در هر دو روایت ایرانیانی که داخل کشور سفر می‌کنند و اقوام و نژادهای مختلف ایرانی را می‌بینند، ناگزیر از پذیرش این واقعیت‌اند که باور موهوم به ملی‌گرائی و یکدستی قومی تفکری ساختگی است.

وقتی درباره تنوع قومی در ایران صحبت می‌کنیم بیشتر مردم گروه‌های مختلف قومی یا زبانی از جمله فارسی، آذری، گیلکی، بلوچی و دیگران را به یاد می‌آورند که به عنوان اقوام برابر در فلات ایران سکنی گزیده‌اند، البته برخی از آن‌ها در طول قرن‌ها به نقاط مختلف این کشور مهاجرت کرده‌اند. اما اغلب ایرانیان آفریقایی‌تبار در این بحث فراموش می‌شوند. و این شاید به دلیل حضور کمرنگ‌ترشان در فرهنگ غالب ایرانی است، و یا شاید میراث برده‌داری سیاهپوستان در ایران در نقطه مقابل تفکر غالب فرهنگ و تمدن خالص آریایی است. به هر جهت بیشتر ایرانیان، جمعیت آفریقایی‌تبارهای ایران را با وجود نفوذ فرهنگ و سنت‌های غنی و زنده‌شان فراموش می‌کنند.

همه ایرانیان با شخصیت «حاجی فیروز» که حوالی نوروز آفتابی می‌شود آشنایی و به آن علاقه دارند. حاجی فیروز نوعی بابانوئل ایرانی‌ست که در آستانه سال جدید برای مردم آرزوی شادی و سلامتی می‌کند. اما او تفاوتی اساسی با بابانوئل غربی دارد و آن رنگ سیاه صورت اوست. جستجوی بسیار ساده‌ای گوگل فوری صورت سیاه حاجی فیروز را نشان می‌دهد. علی‌رغم این نژادپرستی آشکار، سیمای بحث‌برانگیز حاجی فیروز برای بسیاری از ایرانیان هیچ ایرادی ندارد. برخی مورخان در ایران، از جمله مهرداد بهار سعی در توجیه سیمای حاجی فیروز با یافتن پیوندهای آن با سمبل‌های ایران باستان داشته‌اند. چنین تئوری‌هائی که بنیان تاریخی ضعیفی دارند، بیانگر نگاه مثبت افراد آکادمیک به این مسئله است. بر خلاف این نظریه، محققانی چون جعفر شهری بر این باورند که حاجی فیروز پدیده‌ای جدید و معاصر در جشن‌های نوروزی‌ست که یک برده‌ای سیاه‌پوست را در خدمت ارباب ایرانی نشان می‌دهد. این نوع شخصیت همخوان با ترآن‌های نوروزی است که حاجی فیروز در آن ارباب خود را مخاطب قرار داده و او را تشویق می‌کند که سر خود را بالا آورده و خوشحال باشد:

ارباب خودم، سرتو بالا کن

ارباب خودم، خودتو نگاه کن

ارباب خودم، بزبز قندی

ارباب خودم، چرا نمی‌خندی

این قافیه‌پردازی مهمل اشاره‌ای مستقیم به نقش حاجی فیروز به عنوان برده‌ای مطرب در جامعه ایرانی است، نقشی که علی‌رغم خاتمه برده‌داری در ایران هنوز هم در مراسم نوروزی وجود دارد. هر چند بیشتر ایرانیان به حاجی فیروز به چیزی فراتر از طنین نوروزی نگاه نمی‌کنند ولی نقش او یکی از جنبه‌های تاریخ طولانی برده‌داری در ایران است. در حقیقت حاجی فیروز از جامعه ایرانیان آفریقائی‌تبار نشأت گرفته است.

اکثر ایرانیان آفریقایی‌تبار از اقیانوس هند وارد ایران شدند، از مسیری تجاری میان خاورمیانه و شرق آفریقا که از قرن نهم در تسلط تجار آفریقایی-عرب قرار داشت. به دلیل پراکندگی برده‌داری در گستره خاورمیانه و شبه قاره، تقریبا تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس سابقه برده‌داری داشته و جمعیتی آفریقایی دارند. از جمله آفریقائیان عراق، پاکستان، کویت، عمان، عربستان و غیر … . در اینجا نکته حائز اهمیت این است که تمام برده‌های ایرانی، آفریقائی‌تبار نیستد و همه سیاه‌پوستان ایرانی هم از طریق برده‌داران وارد ایران نشده‌اند. گروه بزرگی از بردگان از منطقه جنوب روسیه و ناحیه قفقاز وارد ایران شدند، حال آن‌که برخی ملوانان آفریقایی برای کار به خلیج فارس و ایران آمدند، علی رغم این موضوع نقش برده‌های آفریقایی‌تبار در ایران پررنگ‌تر به چشم می‌آید. در قرن نوزدهم برده‌های آفریقایی به عنوان غلامان جنسی و یا بردگان خانگی ارزشمند بوده و خانواده‌های متمول از آن‌ها بهره‌کشی می‌کردند.

برده‌داری تا سال 1929 عرفی معمول در ایران بوده است. در این سال مجلس شورای ملی قانونی به تصویب رساند و برده‌داری را لغو کرد. پس از تصویب این قانون برده‌های ایرانی آزادی خود را به دست آوردند و طبق قانون اساسی حقوق آن‌ها با دیگر شهروندان ایرانی برابر شد. علی رغم اینکه بردگانی آفریقائی‌تبار در ایران پراکنده بودند، اما اغلب آن‌ها حتی بعد از رهایی در جنوب ایران و در حاشیه خلیج فارس سکنی گزیدند، از آن به بعد پیشینه و آمارهای رسمی قابل اتکائی از این جوامع در دست نیست.

بر حسب محل سکونت، ایرانیان آفریقائی‌تبار به اشکال متفاوتی جذب جامعه ایرانی شدند. به عنوان مثال در استان سیستان و بلوچستان کماکان به صورت مجزا از جامعه زندگی می‌کنند و این نگرش مانند سیستم کاست باعث عدم تحرک اجتماعی آنان است. طبق روایت بهناز میرزائی بالاترین طبقه اجتماعی در جامعه ایرانیان آفریقایی‌تبار متعلق به خاندان دُرزاده‌‌ها است که به عنوان دریانورد به ایران آمدند، همانگونه که از نام آن پیداست، دُر به معنی مروارید، اشاره‌ای به کار آن‌ها در خلیج فارس بوده است. به دلیل موقعیت مهم اجتماعی، درزاده‌ها خود را برتر از خاندآن‌های  «غلام‌ها» و «نوکرها» می‌دانند که به عنوان برده به ایران آورده شده بودند. نگاه طبقاتی در این اجتماع به حدی بوده که ازدواج بین طوایف درزاده‌ها و نوکرها یا غلام‌ها به کل ممنوع بوده است. این در حالی‌ست که در برخی دیگر از نواحی مانند بندرعباس تا حد زیادی جذب جامعه شدند و ازدواج میان نژادها و اقوام مختلف رواج داشته است.

abadan

بیشتر ایرانیان آفریقائی‌تبار خود را پیرو مذهب شیعه می‌دانند که این نکته خود گواه جذب فرهنگی در جامعه بزرگتر ایران است. اما در عین حال رسوم سنتی و باورهای عرفی به صورت عمده ای در این اجتماع نفوذ کرده است. در مستند «زندگی ایرانیان آفریقائی‌تبار» ساخته بهناز میرزائی، با افراد مختلفی از این اجتماع در جزیره قشم واقع در خلیج فارس در جهت فهم و درک بهتر آیین «زار» مصاحبه شده است. آیین زار بر این باور استوار است که هفتاد و دو نوع مختلف باد می‌تواند انسان را تسخیر کند. باور به این آیین را می‌توان در بومیان مصر، سودان و اتیوپی نیز مشاهده کرد.

آیین دیگری نزدیک به زار به نام آیین «گواتی» وجود دارد که رقص در آن قدرت التیام دارد. موسیقی بندری و رقص جنوبی ریشه در این باور دارند که حتی بر موسیقی به اصطلاح لس‌آنجلسی نیز تاثیر داشته است. علی رغم محبوبیت موسیقی بندری نقش ایرانیان آفریقائی‌تبار در رسانه‌های مطرح ناچیز است. معروفترین حضور این جمع در فیلم «باشو غریبه ی کوچک» ساخته بهرام بیضایی در سال 1989 است. فیلمی درباره پسر بچه‌ای به اسم باشو که در جنگ یتیم شده و از مخمصه جنگ ایران و عراق در خوزستان به استانی در مازندران، واقع در شمال ایران گریخته است. باشو که حالا به مازندران در شمال ایران آمده، خود را در محیط آن‌جا کاملا غریب می‌بیند و مادرخوانده او چند صابون اضافی برای پاک کردن بهتر رنگ تیره او می‌خرد. کودکان روستا به خاطر رنگ‌پوست برای او قلدری می‌کنند و روستاییان او را بدشگون می‌پندارند. بیضایی جهالت و نژادپرستی را آشکارا هدف قرار می‌دهد که در فرهنگ رایج ایرانی تابو به شمار می‌آیند.

بی توجهی به ایرانیان آفریقائی‌تبار در ایران دلایل متعددی دارد که بیشترین آن ریشه در باور کمال آریایی است. باور برتر آریایی کاملا تاریخ ایران را تحت تاثیر قرار داده که ایرانیان اصیل روشن‌پوست بوده و به این ترتیب منکر واقعیت برده‌داری در ایران می‌شوند. جز این، فقدان حضور بارز ایرانیان آفریقائی‌تبار در رسانه‌ها، تصوری از فقدان آن‌ها در ایران را القاء می‌کند. فارغ از اینکه دلیل این چیست، اذعان به حضور این جامعه در ایران امروز بسیار حائز اهمیت است. نه تنها به دلیل وجود آنان بلکه برای مواجهه بهتری با پدیده نژادپرستی مشابه آن‌چه در باور نژاد آریایی وجود دارد که گروه های بسیاری از ایرانیان را نادیده می‌گیرد.

مردی که در این ویدئو در میان انبوه جمعیت در تهران ایستاده، تجربیاتش را با روشن‌پوستان ایرانی در تهران بیان می‌کند. از او سوالاتی در مورد رنگ پوستش می‌پرسند. از این جهت که بسیاری از مردم ساکن ایران بالاخص در مناطق شمالی کشور مانند تهران، از حضور ایرانیان آفریقائی‌تبار بی خبر هستند. خیلی از آن‌ها ممکن است با دیدن یک ایرانی آفریقائی‌تبار فکر کنند که او خارجی است. این تصورات باعث سردرگمی در برخورد با این به اصطلاح «خارجیان» شده که فارسی می‌دانند. در تجربه این فرد، مردم تهران با فارسی حرف‌زدن او دچار سردرگمی شده و از او می‌پرسند:

«ببخشید آقا، ببخشید، پس شما چرا سیاهپوست هستید؟ پس شما چرا سیاهپوست هستید؟»

شاید اگر ما به عنوان یک ایرانی در این مورد آموزش ببینیم، تعداد کمتری از هموطنان آفریقائی‌تبار احساس خارجی و یا کمتر ایرانی‌بودن می‌کنند.

منابع:

Behnaz Mirzai, Afro-Iranian Lives, 2008.

Behnaz Mirzai, “Emancipation and its Legacy in Iran: An Overview.” Cultural Interactions Created by the Slave Trade in the Arab-Muslim World. Paris: UNESCO, 2008.

Niambi Cacchioli, “Fugitive Slaves, Asylum and Manumission in Iran (1851-1913).” Cultural Interactions Created by the Slave Trade in the Arab-Muslim World. Paris: UNESCO, 2008.

Thomas Ricks, “Slaves and Slave Traders in the Persian Gulf, 18th and 19th centuries: An Assessment.” Slavery and Abolition IX (3): 60-70.

Total
90
Shares

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

*
*